بیتابیتا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

گل خوشرنگ بیتا

منم و دو دختر گل بیتا 10 ساله و مهتا 4 ساله

خرید خطرناک

امروز هوا خیلی سرد بود.باخواهرم و خواهرزادم رفتیم خونه مادر بزرگم.اینم شیطونی بیتاخانم.     بعد برای خرید به یک بازارچه توی کرج رفتیم. خواهر زادم که عاشق فیلم رفت توی یک سی دی فروشی و من و بیتا بیرون وایستادیم.جلوی مغازه سی دی فروشی یک لباس فروشی بود. یک نگاهی به لباس ها انداختم و تا بقیه بیان رفتم  سمت سر بازار. یک باره دیدم یک پیراهن زنونه جلوی پام افتاد و یکی از فروشنده ها با احترام اون رو تکوند و داد به من و من... بعد دست بیتا رو نگاه کردم و دیدم ای دل غافل سه تا پیراهنم توی اون دستش و نمی دونم با چه زوری اینا رو آورده بود و با چه سرعتی کش رفته بود.خدارو شکر کردم حالا چیزی بهمون نچسبوندن و رفتم پیراهن ها رو پس دادم. دیدم هنوز ...
7 آبان 1390

صندلی جدید

امروز برای دخترم یک صندلی خریدم.پلاستیکی گرفتم تا هر کجا که خواست با خودش ببره راستش نمیدونستم انقدر خوشحال میشه. دخترم به کشمش علاقه مند شده و خوب می خوره. درمجموع غذا خوردنش خیلی بهتر شده .  دیروز برای اولین بار تاپ پارک رو تنهایی سوار شده بود و اصلا دلش نمی خواست پایین بیاد.وقتی داشتم میبردمش پارک هوا خیلی سرد بود منم از خدا خواسته لباسی که تازه براش بافته بودم رو پوشوندم .مثل جوجه شده بود البته یک کم زود بود برای این لباس اما خودش خوشش اومده بود.   ماشاا... خیلی شیرین شده دختر نازم.  ...
7 آبان 1390

ماهی

این دفعه که مامان بزرگ رو دیدمش خیلی حرفهای قشنگی زد. براش داشتم از شیطونی های بیتا میگفتم که گفت فکر کردی چون تو به دنیا آوردیش توهمه کارش هستی. این بنده خداست که تو داری ازش مراقبت میکنی. میدونی چقدر برای خدا ارزش داره این زحمتی که داری میکشی. از این که این حرفها رو میشنیدم خیلی خوشحال شدم. به این فکر کردم که چقدر دوست دارم که توی خاطرات این بنده ی خدا (بیتا) پر از خاطرات خوب باشه. خاطراتی که به قول بعضی ها انگار روی سنگ حک میکنی. به خاطر تمام ماهی کوچولوهایی که بیتا طلا دوست داره این عکس ماهی رو اینجا میزارم حتما دوست داره.     ...
7 آبان 1390

یک روز بارانی

    از صبح که بلند شدم صدای دلنشین بارون میاد .بیتا هم از صبح که بلند شده یک راست تاپش رو نشون داده . داره تاپ می خوره. دیروز توی صف بانک یک دختر کوچولو اومد کتار بیتا و گفت شبیه دوستم مریمه. پیش خودم گفتم دوست.راستی چه جالبه که دختر من هنوز دوست نداشته . یعنی اولین دوستش کیه؟.اسمش چیه.؟ چقدر تکرار باعث شده خیلی چیزهارو فراموش کنیم.من اولین دوستم کی بوده؟ دلم برای بعضی چیزها خیلی تنگ شده . خوش به حال اون کسایی که توی خونه های ویلایی زندگی میکنند. یک روز به یاد آپارتمان نشین ها توی حیاط پشه بند بزنید وتا صبح ستاره هارو نگاه کنید. (به یاد بچگی). یادش بخیر خاک بازی ها و آب بازی های توی حیاط اینم یک عکس از بابایی و عمو محسن وقتی ...
7 آبان 1390